برخلاف طرز فکر معمول؛ شعارهای بانمک، عروسکهای پارچهای، عروسکهای خیمهشببازی، سگهای چی واوا و یا هر چیز بانمک دیگری در زیرگروه بازاریابی اصولی قرار نمیگیرند.
تمامی اینها مثال پسربچه هستند که بیمقدمه به سراغ دختر شایسته مدرسه که تاکنون نمیشناخته میرود و به او میگوید: بیا با ماشین من یک دوری بزنیم. احتمال اینکه او پاسخی که دوست دریافت نکند زیاد است.
در اینجا مثال واضحتر میآورم. فرض کنید که دارید برای اولین بار باکسی سر قرار میروید. شما که بهطور ناگهانی درحالیکه دستش را گرفتهاید و به سمت ماشین میبریدش از او تقاضای ازدواج؟ نخواهید کرد؟ هیچکس از آدمهایی که مستأصل به نظر میرسند خوشش نمیآید. خوب شاید این طریقه برخورد در مواردی موفقیتآمیز باشد اما یک حرکت مطمئن نیست، هست؟
در تجارت هم همهچیز به اغواگری بازمیگردد. نمیتوانید با مجله پیش بروید. باید بگذارید این رابطه ساخته شود و آنها به سمت شما بیایند… طنازی کنید، در دسترس نباشید. رابطهتان را بسازید. آن اعتماد لازم را ایجاد کنید. باید برای معامله کردن با خودتان دلیل موجهی در اختیارشان بگذارید و این کار معاشقه است.
راز تجارت مانند هنر اغواگری است. کاربرد فناوریهای خودکار مناسب برای ایجاد رابطه با مشتریان است.
ایجاد یک رابطه هم بهگونهای یک فرآیند خودکار است که در آن شما طرفتان را میشناسید و او هم با شما احساس راحتی میکند تا جایی که تصمیم میگیرد به شما اعتماد کنند، این اعتماد تا جایی پیش میرود که او به خرید آنچه شما ارائه میکنید میپردازد. شما نمیتوانید این فرایند را دور بزنید و توقع داشته باشید که نتایج یکسانی دریافت کنید.