یک نام باقدرت در ذهن مردم جاگیر می شود
امازون همیشه میتواند بهطرف حرفه اصلیاش عقبگرد کند، اما شرکتهای دیگر دارای امنیتی که یک حرفه مادر به وجود میآورد نیستند. سه مثال اخیر را در نظر بگیرید: پولاروید، زیراکس، کداک.
هر سه این نامهای تجاری با رسته کاری مرتبط هستند که دوران شکوفاییشان سپریشده است. پولاروید یا عکس فوری. زیراکس یا فتوکپی روی کاغذ سفید و کمک به فیلم عکاسی. هر سه این شرکتها تلاش میکنند همان کاری را انجام دهند که آمازون سعی در انجام آن دارد: گسترش نام تجاری برای در برگرفتن خطاهای دیگر تولید.
تاریخ نشان داده است که این راهحل مؤثر نیست. هرقدر نام تجاری معروفتر باشد تغییر برداشت ذهنی که با شنیدن آن در ذهن وجود آید دشوارتر است.
نام شرکت وسترن یونیون یادآور تلگراف است. ولی بازار این وسیله ارتباطی امروز مرده است. پس وسترن سعی کرد واحد تجارت تلفن راه دور شود. بااینکه وسترن به نسبت اسپرینت یا ام سی ای شناختهشدهترین بود، ولی هرگز نتوانست جای خود را بین اپراتورهای تلفن راه دور باز کند. پس از ۶۰۰ میلیون دلار ضرر مالی وسترن حرفهای تلفن خود را تعطیل کرد و به حرفهای جابجایی پول که قبلاً هم انجام میداد عقبگرد کرد.
در ساخت یک نام تجاری راهحل دوم وجود ندارد. هنگامیکه یک نام باقدرت در ذهن مردم جاگیر شود تغییر برداشت ذهنی مردم نسبت به آن بسیار سخت است. شرکتی که صاحب یکی از این نامهای تجاری قوی است، چه باید بکند؟ نام تجاری دوم ارائه دهد.
برای شرکتهایی مانند پولاروید، زیراکس و کداک، که مدتها در شاهراه تک برندی جلو رفتهاند، خیلی دیر است که بخواهند نام تجاری دومی عرضه کنند ولی این شانس هنوز برای آمازون وجود دارد. آمازونیک شرکت جوان است و هنوز قدرت شرکتهای قدیمیتر مثل پولاروید ، زیراکس و کداک در اذهان تثبیت نشده است.
پیمودن طیف عناوین تجاری
به ابتدا و انتهای طیف وسیع عناوین تجاری نظری بیندازید: نامهای تجاریای هستند که اسم آنها به گوش هیچکس نخوردهاند و نامهایی هم هستند که همه آنها را میشناسند. به نظر میرسد که میزان شناختهشدگی نامهای تجاری در طیفی به شکل استکان کمر باریک خلاصه میشود. اکثر نامهای تجاری یا در ابتدا یا در انتهای طیف قرار میگیرند و گویی کمر استکان همیشه خالی است. تقریباً همه غذای مکزیکی تاکوبل را میشناسند. ولی هیچکس با اوت پست دات کام آشنا نیست. همه میدانند که افغانستان کجاست، ولی کمتر کسی میداند ترکمنستان کجاست. سعی کنید اسم یک کشور یا عنوان تجاری را که کمابیش شناختهشده است را به خاطر بیاورید؛ خیلی آسان نیست. شما یا یک نام را میشناسید یا نمیشناسید. آژانسهای تبلیغاتی معمولاً در مورد نامهای تجاری غیر معروف، از آگهیهای تبلیغاتیای که بهمنظور جلبتوجه طراحی میشود، استفاده میکنند. اعتقاد و روش آنها این است که ما اول باید در ذهن مخاطب به وجود این محصول آگاهی و شناخت به وجود آوریم و بعد سعی کنید که مزایای محصول یا خدمت ارائهشده را به آنها اطلاع دهیم. ولی اگر شما تابهحال اسم آن شرکت به گوشتان نخورده باشد، چقدر احتمال دارد که به پیام آن توجه نشان دهید؟ شما موشهای صحرایی را به یاد دارید؛ ولی خود اوت پست دات کام را نه. (اگر شب گذشته در یک مراسم جورج بوش را از نزدیک دیده باشید، احتمالاً تا آخر عمر آن مراسم را به یاد خواهید داشت؛ ولی اگر در همان مراسم جورج برک را دیده باشید، احتمالاً بهآسانی او را از یاد خواهید برد.)
تماشا کردن تلویزیون هم دقیقاً همینگونه است. آن نامها و عناوین تجاری که از قبل میشناختید، در خاطرتان خواهد ماند، ولی نام تجاری را که نمیشناسید فراموش خواهید کرد. شما حتی سعی نمیکنید این نامهای ناشناس را از برکنید.
این موضوع خیلی مأیوسکننده است. یکی از معروفترین مدیران اجرایی تبلیغات، زمانی در مورد آژانس تبلیغاتی نو پای ما گفت :” اگر تابهحال اسمی از آنها نشنیدهام، پس حتماً کارشان خوب نیست.” شما یا شناختهشده و معروفید یا نه. حد وسط وجود ندارد. خوب حالا چگونه میخواهید خود را از انتهای طیف به ابتدای آن برسانید؟
ادامه مقاله را در پست بعدی به آن میپردازیم…
این خودروی ” اولدزموبیل” پدر شما نیست
مثال همیشگی شکست گسترش یک نام تجاری، مثل اولدزموبیل است. چه کسی میتواند جمله: ” این اولدزموبیل پدر شما نیست؟” را فراموش کند؟ اینیک برنامه بازاریابی بر محور تبلیغات بود که به جایگاه کیفی والایی همدست یافته بود.
” این اولدزموبیل پدر شما نیست؟” تمامی اجزا لازم برای تبلیغات، در جهت ساخت نام تجاری را داشت. یک شعار که راحت به ذهن سپرده میشد؛ دارای “ارزش گفتوگو” بود و در خریداران جوانتر انگیزه خرید ایجاد میکرد.
در همان زمان اولدزموبیل بهتازگی مدل ارورا را ارائه داده بود و پسازآن مدلهای آلرو و اینترینگ را با طراحی بدنه زیبا و جوانپسند راهی بازار کرد.
باوجود برنامه تبلیغاتی، فروش اولدزموبیل پایین آمد، و از آن خجالتآور تر آنکه سن خرید این خودرو بالا رفت. حتی با واقعیت هم نمیتوانید بجنگ یک برداشت ذهنی بروید.
حتی نام اولدزموبیل هم بر این برداشت دلالت دارد که این خودرو مناسب افراد مسنتر است. اولدزموبیل خودرو مسنترها معنی میدهد. پس چطور امکان دارد که یک مشتری جوان بخواهد اتومبیل مسنترها را براند؟
آژانس تبلیغاتی که افسار این سری برنامههای پپسی کولا را در دست داشت، اعلام کرد” یکی از اشکالات عمده تبلیغات پپسی کولا درگذشته، توجه بیشازحد به قشر جوان بوده است، درحالیکه ما میتوانستیم با گستردهتر کردن افق دیدمان، شبکه گستردهتری بیافرینیم و علاوه بر جوانان، سایر اقشار مردم را هم جذب کنیم و به نتایج مطلوبتری برسیم.”
این استراتژی منطقی به نظر میرسد اما عملی نخواهد بود زیرا انجام آن به تبلیغات بستگی دارد، و همان کاری است که تبلیغات از عهده انجامش برنمیآید.
تبلیغات قادر نیست در ذهن مردم تغییری به وجود آورد، و نمیتواند جایگاهی که یک نام تجاری در ذهن مردم دارد را عوض کند تبلیغات توانایی لازم برای جایگزینی یک نام تجاری جدید بانام دیگری که در ذهن مردم جاافتاده است ندارد همه این اعمال خارج از حیطه راهحلهای تبلیغات قرار دارند
مبانی موفقیت فروش
تماس بینتیجه یکی از دلایلی است که بسیاری از افراد را از حرفه فروشندگی خود بیرون میکند. افراد حرفهای فروش، یک درآمد ششبخشی ایجاد میکنند که به شما میگوید آموزش تماسهای بینتیجه، مبانی موفقیت فروش آنان را ساخته است. اگر شک دارید از خودشان بپرسید.
در اینجا یک برنامه بازی ۸.۵ مرحلهای برای شروع موفقت در مکالمههای بینتیجه آورده شده است:
- بهطور استثنایی آمادهباشید: بهترین اهداف را بشناسید. هدف( یک تصویر بزرگ) داشته باشید. هدف عینی خود را بشناسید( یک قرار ملاقات و یک نام به دست آورید). یک دست نوشته خاطرهانگیز داشته باشید( رهنمودها، رهنمودهای قدرتمند، پرسشهای قدرتمند). ابزار و مواد اولیه کامل داشته باشید( چیزهای ارزشمند برای مشتری بالقوه).
- برای هر چیزی عذرخواهی نکنید، پوزش نخواهید: وقتی این را دریافتید، تجارت خود را درک میکنید. نگویید:” به خاطر این اختلال متأسفم”، فقط مطلب خود را بگویید.
- نحوه ارائه نخستین مطلب شما تعیینکننده موفقت شماست: تأثیر نخستین جمله تعیینکننده موفقیت یا شکست شماست.
- هیچ توجهی به بیمیلیها یا ترس از مباحث نداشته باشید: بیمیلی موجود در تماس بینتیجه به روشهای دیگری با گفتن این جملهها بیان میشود:” نمیدانم چطور؟”، ” نمیتوانم برنامهریزی کنم” یا “وقتی مردم مرا نمیپذیرند آن را دوست ندارم”. کالایی را توسعه بدهید، کتابهای مثبت بخوانید، تماشای اخبار را متوقف سازید و باور کنید میتوانید.
- به هر کس که زنگ میزنید، فروش به شمار نمیرود: برای رد شدن آمادهباشید. مردم خود شمارا رد نمیکنند، بلکه آنچه را ارائه میدهید نمیپذیرند. در این حالت، این احساس بهتری است؛ اینطور نیست؟
- از کسانی که به شما پاسخ منفی میدهند درس بگیرید: بفهمید چه چیزهایی باعث شده است آنان به شما “نه” بگویند یا علاقه نشان ندهند. مبانی موفقیت فروش
- تمرین کنید، تمرین کنید، تمرین کنید: تا زمانی که شما بر کالای خود مالکیت دارید، کلمات و گفتار شما بر آن اساس طرحریزی خواهند شد. هیچچیزی بدتر از این نیست که ژرفاندیشی فروشندهای به فروشنده دیگر شباهت داشته باشد.
- شادی داشته باشید: شما برای آموزش فروش در طول عمر خود هزینههای بسیاری پرداخت میکنید. این سرطان مغزی نیست، بلکه یک تماس بینتیجه است. دقت خوبی داشته باشید و در دیگران لبخند ایجاد کنید.
- اگر بگویید ” من از تماسهای بینتیجه بیزارم”، تحقق آنیک حالت ذهنی خودانگیختگی است که بهسادگی میتواند با مجموعه ای از موفقیت ها، فروش ها و کمیسیون های تماسهای بینتیجه مرتفع شود.
تلاش برای ارائه خدمات خیلی عالی به مشتری
تلاش برای ارائه خدمات خیلی عالی به مشتری وزندگی کردن آنان برای این مسئله برنامه مخصوصی دارند بیرون بروید و به مشتری کمک کنید همچنین آنان از این مسئله سود میبرند: برای انجام دادن کار درست لازم است آیا شما این کار را میکنید منطقه اختصاصی ارزش بالا و کارکنان بسیار مهمی دارد که خود را فدا میکنند تا به مشتریان کمک کنند و از آنان پذیرایی نمایند. همچنین تأکید خاصی روی کمک به زنان جهت یافتن حسآگاهی درباره محصولات موردنیاز خوددارند. اندوختههای آنان کامل است و مشتریان میتوانند آن را حس کنند..
سیاست کلی خدمترسانی آنان برای کارمندانشان این است: از تمتم قضاوتهای خوب خود در تمام شرایط استفاده کنید. شرکتکنندگان به درس گروهیها میروند تا در آنجا نمونه مستندی را پس از نمونه ارائهشده توسط دیگران و بالاتر از تصور دیگران ارائه دهند و بفروشند. برای این کار به سراغ رقبا برای خرید محصولاتی که بیرون میدهند یا انبار نمیکنند، میروند و آنها را بدون هزینه اضافی به مشتریان میرسانند.
بیش از آنکه کارمندی بخواهد پاسخ منفی به مشتری بدهد، باید تائید مدیریت ارشد خود را بگیرد. دراینباره فکر کنید.
این فلسفه خیلی ساده است… خدمترسانی فراموشنشدنی، فرصتهایی را در مشتریان برای تکرار فراهم میسازد. خدمترسانی ضعیف، مشتریان شمارا بهسوی رقبا سوق میدهد.
هر زمآنکه با یک مشتری مواجه میشوید، این را امتحان کنید… ارزش هر مشتری را برای ١٠ سال ارزیابی کنید و با دیدگاهی کلی و جدید به او بنگرید.
تی فهرستی از ۵١ روش برای نزدیک شدن به سلطان واقعی نوشته است.
در اینجا نمونههایی آمده است:
با افراد مدیریت ارشد که فروش را انجام میدهند بهطور منظم تماس بگیرید.
برای مشتری یک خط تلفن مستقیم ایجاد کنید.
این کار را به روش انجام دهید که تمام استعلامها و یا شکایتهای او را در طی یک ساعت پاسخ دهید.
هدفی را برای حل هر شکایت مشتری در طی ۲۴ ساعت قرار دهید و تلاش کنید آن را به ۱۲ ساعت برسانید.
خود مدیران ارشد یا کارکنان ردهبالا را مسئول پاسخگویی به شکایتها کنید.
شعار جامعی را با مضمون “شرکت ما یعنی خدمترسانی” برای شرکت خود ایجاد کنید و به دیوار نصب کنید. یا بر روی بروشورها و یا لباسهای همشکل چاپ کنید. آن را روی پیشانی خود حک نمایید.
درگیر کردن افراد در نمایش اسلاید
بیش از یک منظور را در هر اسلایددنبال نکنید. اسلاید ها برای تفسیر آزاد هستند.
علت تضعیف روابط عمومی
حواستان را جمع کنید گسترش خطی باعث تضعیف روابط عمومی می شود. باوجود توجه ای که مطبوعات به نیوکوک و کامپیوتر شخصی ibm نشان دادند بازهم باور داریم که گسترش خطی بهطورکلی باعث ضعیف شدن پوشش اطلاعرسانی میشود، درحالیکه یک نام تجاری جدید پوشش اطلاعرسانی را سرعت میبخشد فرض کنید ibm اولین کامپیوتر شخصیاش را در یک شاخه کاری متفاوت و با یک نام تجاری جدید به بازار عرضه میکرد. اطمینان داریم که در آن صورت گزارش رسانهها در مورد آن بسیار بیش از میزان کنونی میشد.
یک نام جدید تأکید بیشتری بر مردم و امکانات مثبت آن نام تجاری جدید میکند. رسانهها هم با پرسشهای جدید با آن برخورد میکنند. مثلاینکه :”چرا بهجای استفاده از ibm، از نام جدید استفاده کردید؟” عرضه موفق ساترن مثال خوبی در این زمینه است که چگونه یک نام تجاری جدید میتواند روابط عمومی مثبت بیافریند. بااینکه ساترن تنها اتومبیل دیگر، ساخت جنرال موتورز بود، اما موضوع روابط عمومی این بود:” یک شرکت متفاوت، یک اتومبیل متفاوت.”
ازنقطهنظر استراتژیکی، یک نام جدید میتواند کمک کند که نام تجاری مادر بهعنوان پیشگام یک رسته جدید در اذهان جا بیافتد. تبلیغاتچیها اغلب نظر دیگری ندارند. آنها ادعا میکنند که تلاش برای تأسیس یک نام جدید بسیار پرخرج است. البته منظور آنها درواقع این است که تأسیس یک نام جدید به کمک تبلیغات خرج زیادی دارد هنگامیکه ما انتخاب یک نام جدید را به مشتریانمان توصیه میکنیم بیشترین اعتراضی که میشنویم این است که این کار خرج زیادی دارد.
هنگامیکه ما انتخاب یک نام جدید را به مشتریانمان توصیه میکنیم، بیشترین اعتراضی که میشنویم این است که این کار خرج زیادی دارد. شرکتها، نام تجاری جدید را با برنامههای تبلیغاتی جدید و هزینههای سرسامآور، برابر میدانند.
واقعاً نیازی به این کار نیست. برای یک نام تجاری جدید، تبلیغات هیچگونه اعتباری ندارد.
تنها زمانی که یک نام جدید با کمک اطلاعرسانی اعتباری به دست بیاورد، ممکن است بتواند از تبلیغات استفاده کند. اما یک نام تجاری جدید را هیچگاه نباید با کمک تبلیغات ارائه کرد.
رویکرد سنتی تبلیغات
این چهار مرحله که به تدریج در فرهنگ تجاری جا افتاده است عبارتست از: توسعه ، تحقیق، تبلیغات و جا انداختن یا تثبیتت نام تجاری.